حاکم لکنوتی که سلطان مسعود از سلاطین سلسلۀ مملوک بسال 641 هجری قمری وی را از حکومت لکنوتی برکنار کرد و قرابیک تیمورخان را بجای او به حکومت برقرار داشت. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 623)
حاکم لکنوتی که سلطان مسعود از سلاطین سلسلۀ مملوک بسال 641 هجری قمری وی را از حکومت لکنوتی برکنار کرد و قرابیک تیمورخان را بجای او به حکومت برقرار داشت. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 623)
جغراتکین بن نصر، ملقب به عمادالدوله، مکنی به ابوالمظفر. از سلاطین ایلک خانیۀ ترکستان یا آل افراسیاب. رجوع به آل افراسیاب و ابوالمظفر عمادالدوله ابراهیم طفغاج شود
جغراتکین بن نصر، ملقب به عمادالدوله، مکنی به ابوالمظفر. از سلاطین ایلک خانیۀ ترکستان یا آل افراسیاب. رجوع به آل افراسیاب و ابوالمظفر عمادالدوله ابراهیم طفغاج شود
قلج طمغاج خان، مسعود بن حسن. ممدوح سوزنی سمرقندی شاعر: شاهنشه ملوک و سلاطین شرق و غرب صاحبقران روی زمین خسرو زمان طمغاج خان عادل سلطان گوهری از نفس خویش تا ملک افراسیاب خان خورشید ملک داران مسعود بن حسن کز کاخ اوست مطلع خورشید آسمان. سوزنی. آفرین گویان چو گویند آفرین در هر دیار بر قلج طمغاج خان آن شاه اعدامال باد. سوزنی
قلج طمغاج خان، مسعود بن حسن. ممدوح سوزنی سمرقندی شاعر: شاهنشه ملوک و سلاطین شرق و غرب صاحبقران روی زمین خسرو زمان طمغاج خان عادل سلطان گوهری از نفس خویش تا ملک افراسیاب خان خورشید ملک داران مسعود بن حسن کز کاخ اوست مطلع خورشید آسمان. سوزنی. آفرین گویان چو گویند آفرین در هر دیار بر قلج طمغاج خان آن شاه اعدامال باد. سوزنی
بیشتر ملوک ترک معروف به خانیه که پیش از مغول در نواحی ناحیت یا شهر طمغاج سلطنت داشته اند ملقب به طمغاج خان باشند. شاید طمغاج خان بمعنی خان طمغاج باشد مانند بخاراخداه و امثال آن در فارسی. بگفتۀ صاحب برهان و آنندراج و اسدی در فرهنگ، طمغاج خان نام پادشاه سمرقند بودو برخی گویند نام پادشاه تبت و یغماست: تاج بربود از سر مهراج زنگ یارۀ طمغاج خان کرد آفتاب. خاقانی. کیخسرو هدی که غلامانش را خراج طمغاج خان به تبت و یغما برافکند. خاقانی. رجوع به توضیح طمغاج و طفقاج شود
بیشتر ملوک ترک معروف به خانیه که پیش از مغول در نواحی ناحیت یا شهر طمغاج سلطنت داشته اند ملقب به طمغاج خان باشند. شاید طمغاج خان بمعنی خان طمغاج باشد مانند بخاراخداه و امثال آن در فارسی. بگفتۀ صاحب برهان و آنندراج و اسدی در فرهنگ، طمغاج خان نام پادشاه سمرقند بودو برخی گویند نام پادشاه تبت و یغماست: تاج برْبود از سر مهراج زنگ یارۀ طمغاج خان کرد آفتاب. خاقانی. کیخسرو هدی که غلامانْش را خراج طمغاج خان به تبت و یغما برافکند. خاقانی. رجوع به توضیح طمغاج و طفقاج شود
ابن بغراخان. خان ترکستان از معاصرین مسعود و محمود غزنوی و پدر ترکان خاتون زوجه ملکشاه سلجوقی که سلطان سلجوقی بسال 471 هجری قمری پس از فتح سمرقند وی را بحبالۀ نکاح خویش آورد. (حبیب السیر ج 1 ص 373)
ابن بغراخان. خان ترکستان از معاصرین مسعود و محمود غزنوی و پدر تَرکان خاتون زوجه ملکشاه سلجوقی که سلطان سلجوقی بسال 471 هجری قمری پس از فتح سمرقند وی را بحبالۀ نکاح خویش آورد. (حبیب السیر ج 1 ص 373)
یکی از نیاهای سلغریان: حمداﷲ مستوفی ذیل شعبه اول سلغریان آرد: بروایتی اصل ایشان از نسل سلغر است و او از تخم طاق خان پسر انتموزخان بود، (تاریخ گزیده ص 503)
یکی از نیاهای سلغریان: حمداﷲ مستوفی ذیل شعبه اول سلغریان آرد: بروایتی اصل ایشان از نسل سلغر است و او از تخم طاق خان پسر انتموزخان بود، (تاریخ گزیده ص 503)
لقب اینال حق حاکم اترار و از امرای سپاهیان خوارزمشاه که مسبب حملۀ چنگیز به ایران گردید. مؤلف جهانگشا آرد: چون جماعت تجار (تجار مغولی که به امر چنگیز برای تجارت آمده بودند) بشهر اترار رسیدند امیر آن اینال حق بود یکی از اقارب مادر سلطان ترکان خاتون که لقب غایرخان یافته بود و از جماعت بازرگانان هندویی بود که او را در ایام گذشته با او معرفتی بوده است بر عادت مألوف او را اینال جوق می خوانده است و به قوت و اقتدار خان خویش مغرور بوده و از او تحاشی نمی نموده و مصلحت کار خود رعایت نمی کرده. غایرخان بدین سبب متغیر می شده است و بر خویش می پیچیده و نیز طمع در مال ایشان کرد بدین سبب تمامت ایشان را موقوف کرد و به اعلام احوال ایشان رسولی به عراق فرستاد به حضرت سلطان و سلطان نیز بی تفکر به اباحت خون ایشان مثال داد و مال ایشان حلال پنداشت و ندانست که زندگانی حرام خواهد شد بلکه وبال و مرغ اقبال بی پر و بال. هرآن کس که دارد روانش خرد سرمایۀ کارها بنگرد غایرخان بر امتثال اشارت ایشان را بی مال وجان کرد بلکه جهانی را ویران و عالمی را پریشان و خلقی را بی خان و مان و سروران. به هر قطره ای از خون ایشان جیحونی روان شد و قصاص هر تارمویی صد هزاران سربر سر هر کویی گویی گردان گشت و بدل هر یک دینار هزار قنطار پرداخته شد. (ص 60 و 61). و باز مؤلف جهانگشا آرد: و سلطان از لشکر بیرونی پنجاه هزار مرد به غایرخان داده بود و قراجه خاص حاجب را با ده هزار دیگربه مدد او فرستاده و حصار و فصیل و بارۀ شهر را استحکامی نیک به جای آورده بودند و آلات حرب بسیار جمع کرده و غایرخان نیز در اندرون کار جنگ را بسیجیده شدو مردان و خیلان بر دروازه ها تعیین کرد و به خویشتن بر باره آمد نظاره کنان از کردار نااندیشیده پشت دست به دندان کنان. از لشکر انبوه و گروه با شکوه صحرا رادریایی یافت در جوش و هوایی از بانگ اسبان با برگستوان و زئیر شیران در خفتان در غلبه و خروش و لشکر برگرد حصار چند حلقه ساختند و چون تمامت لشکرها جمع شدند هر رکنی را به جانبی نامزد کرد (چنگیز) ... و اوکتای را بر سر لشکر که به محاصرۀ اترار نامزد کرده بودند بگذاشت چنانکه خیل از جوانب برکار شده بر مداومت جنگ آغاز نهادند و مدت پنج ماه مقاومت نمودند عاقبت ارباب اترار را چون کار به اضطرار رسید قراجا ازغایر در ایل شدن و شهر بدان جماعت سپردن استنطاق می کرد غایر چون دانست که مادۀ این آشوبها اوست و به هیچ وجه ابقا را از آن جانب تصور نمی توانست کرد و هیچ کناری نمیدانست که از میان بیرون جهد جهد و جد بی حدمی نمود و مصالحت را مصلحت کار نمیدانست و بدان رضا نمیداد بعلت آنکه با ولی نعمت یعنی سلطان اگر بی وفایی کنیم عذر غدر را چه محل نهیم و از ملامت و تقریع مسلمانان به کدام بهانه تفصی نماییم قراجه نیز الحاحی نکرد و چندان توقف نمود که: چو خورشید گشت از جهان ناپدید شب تیره بر روز دامن کشید. با اکثر لشکر خویش از صوفی خانه بیرون رفت و لشکر تتار هم در شب بدان دروازه در رفتند و قراجه را موقوف کردند تا بوقت آنکه: الشرق قد مزق ظلمأه خط عمود من صباح منیر. او را با جمعی قواد به خدمت پادشاه زادگان بردند و از هرنوع از ایشان بحث و استکشاف واجب دانستند و به آخر فرمودند که تو با مخدوم خود با چندان سوابق حقوق که او را در ذمت تو ثابت شده وفا ننمودی ما را نیز از تو طمع یکدلی نتواند بود او را با تمامت اصحاب او به درجۀ شهادت رسانیدند غایر با بیست هزار مرد دلیر و مبارزان مانند شیر باحصار پناهید و به حکم آنکه: و طعم الموت فی امر حقیر کطعم الموت فی امر عظیم. همه مرگ را ایم پیر و جوان به گیتی نماند کسی جاودان. تمامت دل بر مرگ خوش کردند و ترک خویش گفته به نوبت پنجاه پنجاه بیرون می آمدند و به طعان و ضراب تنها کباب می کردند و تا از ایشان یک نفس نفس می زد مکاوحت می نمودند بر این موجب از لشکر مغول بسیار کشته شد و بر این جمله تا مدت یکماه و نیم مکاشفت قایم بود و محاربت دایم تا غایر با دو کس بماند و بر قرارمجالدت می کرد و پشت نمی نمود و روی نمی تافت و لشکر مغول در حصار رفتند و او را بر بام پیچیدند و او با این دو یار دست به بند نمیداد و چون فرمان چنان بود که او را دستگیر کنند و در جنگ نکشند رعایت فرمان را بر قتل او اقدام نمی نمودند و یاران او نیز درجۀ شهادت یافتند و سلاح نماند بعد از آن کنیزکان از دیوار سرای خشت بدو میدادند چون خشت نماند گرد بر گرد او فروگرفتند و بعد ما که بسیار حیلتها و حملتها کرد و فراوان مرد بینداخت در دام اسر آوردند و محکم بر بست وبندهای گران برنهاد و حصار و باره را باره کوی یکسان کردند و از آن جا بازگشتند و آنچ از شمشیر بازپس مانده بود از رعایا و ارباب حرف بعضی را به حشر بردندو قومی را جهت حرفت و صناعت. و در آن وقت چون چنگیزخان از بخارا با سمرقند آمده بود متوجه سمرقند شدند و غایر را در کوک سرای کاس فنا چشانیدند و لباس بقا پوشانید. (تاریخ جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 صص 64- 66). مؤلف حبیب السیر آرد: سالکان مسالک نکته دانی و ناظمان مناظم سخنرانی آورده اند که در اواخر ایام دولت سلطان محمد خوارزمشاه فراغت خلایق و امنیت شوراع درجۀ کمال یافته بود و جهت مظنۀ اندک منفعتی تجار به فراغ بال از اقصای دیار مغرب تا انتهای بلاد مشرق آمد و شد می نمودند و چون در آن زمان در اردوی چنگیزخان که بر اکثر قبایل و صحرانشینان مغولستان فرمانفرما شده بود ملبوسات بهای تمام داشت احمد خجندی به اتفاق جمعی از تجار رخوت و اقمشه به اردوی چنگیزخان برد وخان نسبت بدیشان در طریق لطف و احسان سلوک نموده دروقتی که اجازت مراجعت می طلبیدند فرمان داد که هر یک از پسران و امرا دو کس از ملازمان خویش برگزیده سرمایه به ایشان دهند تا به رسم تجارت متوجۀ ایران گردند و حسب الحکم چهار صد و پنجاه مرد مسلمان مجتمع گشته با اموال بیقیاس روان شدند و چنگیزخان سخنان محبت آمیز و کلمات مودت انگیز به سلطان محمد پیغام داد و طالب آن شد که وحشت و بیگانگی به الفت و یگانگی مبدل گردد و چون این جماعت به اترار رسیدند و به خدمت حاکم آنجا نیالجق که غایرخان لقب یافته بود رفتند یکی ازایشان که به وی آشنایی قدیم داشت در اثنای قیل و قال او را نیال جق گفت و این معنی بر خاطر آن کم سعادت گران آمده قاصد مال و جان بازرگانان گشت و ایشان را محبوس گردانید و ایلچی به درگاه خوارزمشاه که از عقبه مراجعت نموده در عراق عجم بود ارسال داشت و پیغام داد که جاسوسان چنگیزخان با اموال فراوان بدین ولایت آمده اند فرمان چیست ؟ خوارزمشاه بی تأمل به قتل آن جماعت حکم فرمود و غایرخان به ریختن خون بیچارگان جسارت کرده یکی از ایشان بگریخت و کیفیت حادثه را به عرض چنگیزخان رسانید و خان به بازخواست این حرکت شنیع قاصدی نزد سلطان محمد ارسال داشته غایرخان را طلب فرمود تا به قصاص رساند خوارزم شاه را چون دولت برگشته بود ایلچی را نیز بکشت و چنگیزخان کشتن ایلچی را هم شنوده آتش غضب او اشتعال یافت و بر زبرپشته رفته و کمراز میان برگشاده سربرهنه کرد و از درگاه پادشاه بی نیاز ظفر و برتری مسألت نمود و بعد از سه شبانه روز آوازی که بر حصول مقصودش مشعر بود شنود، از پشته پایین آمد و به عزم رزم سلطان محمد نهضت فرمود... (حبیب السیر چ خیام طهران ج 2 صص 648-649). و نیز مؤلف حبیب السیر در ج 3 آرد: نقل است که بعد از این واقعه (واقعۀ قتل عام بخارا) یکی از بخارائیان به خراسان رفت شخصی از وی پرسید که حال شما بکجا انجامید جواب داد که ’آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند’. و فی الواقع در کلام فارسی عبارتی مختصرتر از این در بیان آنچه از لشکر مغول در بخارا بوقوع انجامیده بود نتوان یافت، اماجغتای و اوکدای که به فتح اترار مأمور بودند چون بظاهر آن دیار رسیدند غایرخان با آنکه شصت هزار سوار جرّار داشت در شهر متحصن شد و محافظان هشیار بر دروازه ها بنشاند و شاهزادگان مدت پنج ماه آن بلده را محاصره نموده کار محصوران به اضطرار انجامید آنگاه قراجه حاجب که به حکم سلطان محمد خوارزمشاه به کمک غایرخان متعین بود با مغولان ایل شده شبی از دروازۀ صوفی خانه بیرون رفت و همان شب جریک مغول در شهر ریخته غایرخان با بیست هزار کس از شجاعان پناه به حصار برده و روز دیگر جغتای و اوکدای قراجه حاجب را به کفران نعمت خوارزمشاه مخاطب ساخته بکشتند و تمامی مردم اترار را بر صحرا رانده به تیغ تیز بگذرانیدند و آغاز محاصرۀ قلعه نمودند و غایرخان از آن حصار هر روز پنجاه مرد به میدان نبرد میفرستاد تا کشش و کوشش نموده به عزّ شهادت میرسیدند و بر این منوال مدت یک ماه زمان محاصره و محاربه امتداد یافت و در آن ایام بسیاری از کفار بر خاک هلاک افتادندو چون از سپاه غایر زیاده از دو کس نماند مغولان به حصار درآمدند و غایر با آن دو یار پناه به بام برده بر قرار تجلد می نمود و به زخم سنگ و خشت مخالفان را از خود بازمیداشت و چون فرمان چنگیز چنان بود که او را زنده به دست آورند لشکر مغول تیر به طرف او نمی انداختند القصه بعد از آن که آن دو کس نیز کشته شدند مغولان غایرخان را گرفتند و بند کرده قلعه را با زمین یکسان ساختند و غیر از ارباب صناعت تمامی متوطنان آن مکان را بکشتند آنگاه جغتای و اوکدای عازم اردوی اعظم گشتند و در حدود سمرقند غایرخان را گرفته بنظر چنگیزخان رسانیده در کوک سرا او را شربت شهادت چشانیدند. (حبیب السیر چ طهران خیام ج 3 ص 29). مؤلف تاریخ مغول آرد: امیر اترار از جانب خوارزمشاه اینالجق معروف به غایرخان بود که با ترکان خاتون مادر خوارزم شاه خویشی داشت او در مال تجار مغول طمع کرد و ایشان را پیش خوارزمشاه جاسوس قلم داد، خوارزمشاه به قول او اعتماد کرد و جواب داد که مواظب حال ایشان باشد. غایرخان تجار مغول را به استثنای یکنفر که فرار کرد کشت و اموال ایشان را ضبط نمود و آن یک نفر که جان بسلامت برد نزد چنگیزخان رفت وصورت آن واقعۀ هایله را پیش او تقریر نمود. بعد از آن که چنگیزخان از واقعۀ قتل تجار مغول آگاهی یافت یک نفر از مطلعین را که پدرش در خدمت سلطان تکش خوارزم شاه می زیست با دو فرستادۀ تاتار پیش سلطان محمد روانه داشت و پس از اعتراض بر حرکت زشتی که نسبت به تجار مغول شده بود تسلیم غایرخان را خواست ولی سلطان محمد زیر بار قبول این تکلیف نرفت زیرا که بیشتر قشون و غالب رؤسای لشکر او از اقارب غایرخان بودند ودر صورت تسلیم او سلطان نیز که آلت دست ایشان محسوب بود، از میان برداشته میشد بعلاوه ترکان خاتون نیز که در کارها قوی و به قدرت ترکان قنقلی مستظهر بود نمیگذاشت که خوارزمشاه به چنین اقدامی مبادرت ورزد باری خوارزمشاه نه تنها درخواست چنگیز را نپذیرفت بلکه فرستادگان او را هم کشت و با یک حرکت سفیهانه سیل هجوم مغول را به دست خود به طرف ایران و سایر ممالک اسلامی شرق کشاند. (ص 23 و 24). و باز آرد: از بلاد متعلق به خوارزمشاه اول شهری که مورد حملۀ مغول قرار گرفت اترار بود یکی به آن علت که این شهر در جوار بلاد ترک نشین و در سرحد شمال شرقی ممالک خوارزمشاهی قرار داشت. دیگر آنکه غایرخان حکمران آن آتش خشم چنگیز راتحریک کرده او را به کینه خواهی و لشکرکشی برانگیخته بود. (ص 26) و باز آرد: اینالجق (غایرخان) به عللی که میدانیم چون به هیچ وجه نمیتوانست در مقابل چنگیزیان سرتسلیم پیش آورد تصمیم گرفت تا آخرین سرحد امکان در مقابل مغول مقاومت کند بهمین جهت با لشکریانی که خوارزمشاه به او داده بود به دفاع مشغول شد و خوارزمشاه یکی از امرای خود یعنی قراجۀ خاص را نیز با 10000 نفر سپاهی دیگر به کمک او فرستاد. قراجۀ خاص چون تاب مقاومت و دفع لشکریان چنگیز را در خود و اینالجق نمیدید او را به تسلیم به مغول دعوت نمود ولی اینالجق قبول این دعوت را خیانت شمرده زیر بار تکلیف او نرفت و بیشتر از پیشتردر دفاع از حصار اترار و انجام خدمت به پادشاه متبوع خود خوارزمشاه مجاهدت گردید. قراجۀ خاص بالاخره ازیکی از دروازه های شهر خارج شده با لشکریان همراه به اتباع چنگیز پیوست. ولی جغتای و اوکدای پس از تحقیقاتی چند او را به جرم خیانتی که به ولی نعمت خود خوارزمشاه نموده بود با جمع یارانش کشتند و از همان دروازه ای که او خارج شده بود به اترار ریختند. اینالجق با سپاهیان خود به حصار شهر پناهنده شد و هر روز لشکریان او عده ای بخارج حصار می آمدند و مردانه بر لشکر مغول میزدند و پس از کشتن جماعتی بخاک هلاک می افتادند و این ترتیب تا یک ماه دوام داشت. آخر کار اینالجق با دو تن از یاران خود ماند و ناچار به بامی پناه بردو با خشت پاره هایی که کنیزکان از دیوار می کندند و به او میدادند از خود دفاع می نمود تا بالاخره به چنگ تاتار افتاد و جغتای و اوکدای آن مرد دلیر را کشتند. (تاریخ مغول تألیف عباس اقبال چ طهران صص 32-33). ورجوع به فیه مافیه ص 284 و تاریخ مغول ص 99 و اینالجق شود
لقب اینال حق حاکم اترار و از امرای سپاهیان خوارزمشاه که مسبب حملۀ چنگیز به ایران گردید. مؤلف جهانگشا آرد: چون جماعت تجار (تجار مغولی که به امر چنگیز برای تجارت آمده بودند) بشهر اترار رسیدند امیر آن اینال حق بود یکی از اقارب مادر سلطان ترکان خاتون که لقب غایرخان یافته بود و از جماعت بازرگانان هندویی بود که او را در ایام گذشته با او معرفتی بوده است بر عادت مألوف او را اینال جوق می خوانده است و به قوت و اقتدار خان خویش مغرور بوده و از او تحاشی نمی نموده و مصلحت کار خود رعایت نمی کرده. غایرخان بدین سبب متغیر می شده است و بر خویش می پیچیده و نیز طمع در مال ایشان کرد بدین سبب تمامت ایشان را موقوف کرد و به اعلام احوال ایشان رسولی به عراق فرستاد به حضرت سلطان و سلطان نیز بی تفکر به اباحت خون ایشان مثال داد و مال ایشان حلال پنداشت و ندانست که زندگانی حرام خواهد شد بلکه وبال و مرغ اقبال بی پر و بال. هرآن کس که دارد روانش خرد سرمایۀ کارها بنگرد غایرخان بر امتثال اشارت ایشان را بی مال وجان کرد بلکه جهانی را ویران و عالمی را پریشان و خلقی را بی خان و مان و سروران. به هر قطره ای از خون ایشان جیحونی روان شد و قصاص هر تارمویی صد هزاران سربر سر هر کویی گویی گردان گشت و بدل هر یک دینار هزار قنطار پرداخته شد. (ص 60 و 61). و باز مؤلف جهانگشا آرد: و سلطان از لشکر بیرونی پنجاه هزار مرد به غایرخان داده بود و قراجه خاص حاجب را با ده هزار دیگربه مدد او فرستاده و حصار و فصیل و بارۀ شهر را استحکامی نیک به جای آورده بودند و آلات حرب بسیار جمع کرده و غایرخان نیز در اندرون کار جنگ را بسیجیده شدو مردان و خیلان بر دروازه ها تعیین کرد و به خویشتن بر باره آمد نظاره کنان از کردار نااندیشیده پشت دست به دندان کنان. از لشکر انبوه و گروه با شکوه صحرا رادریایی یافت در جوش و هوایی از بانگ اسبان با برگستوان و زئیر شیران در خفتان در غلبه و خروش و لشکر برگرد حصار چند حلقه ساختند و چون تمامت لشکرها جمع شدند هر رکنی را به جانبی نامزد کرد (چنگیز) ... و اوکتای را بر سر لشکر که به محاصرۀ اترار نامزد کرده بودند بگذاشت چنانکه خیل از جوانب برکار شده بر مداومت جنگ آغاز نهادند و مدت پنج ماه مقاومت نمودند عاقبت ارباب اترار را چون کار به اضطرار رسید قراجا ازغایر در ایل شدن و شهر بدان جماعت سپردن استنطاق می کرد غایر چون دانست که مادۀ این آشوبها اوست و به هیچ وجه ابقا را از آن جانب تصور نمی توانست کرد و هیچ کناری نمیدانست که از میان بیرون جهد جهد و جد بی حدمی نمود و مصالحت را مصلحت کار نمیدانست و بدان رضا نمیداد بعلت آنکه با ولی نعمت یعنی سلطان اگر بی وفایی کنیم عذر غدر را چه محل نهیم و از ملامت و تقریع مسلمانان به کدام بهانه تفصی نماییم قراجه نیز الحاحی نکرد و چندان توقف نمود که: چو خورشید گشت از جهان ناپدید شب تیره بر روز دامن کشید. با اکثر لشکر خویش از صوفی خانه بیرون رفت و لشکر تتار هم در شب بدان دروازه در رفتند و قراجه را موقوف کردند تا بوقت آنکه: الشرق قد مزق ظلمأه خط عمود من صباح منیر. او را با جمعی قواد به خدمت پادشاه زادگان بردند و از هرنوع از ایشان بحث و استکشاف واجب دانستند و به آخر فرمودند که تو با مخدوم خود با چندان سوابق حقوق که او را در ذمت تو ثابت شده وفا ننمودی ما را نیز از تو طمع یکدلی نتواند بود او را با تمامت اصحاب او به درجۀ شهادت رسانیدند غایر با بیست هزار مرد دلیر و مبارزان مانند شیر باحصار پناهید و به حکم آنکه: و طعم الموت فی امر حقیر کطعم الموت فی امر عظیم. همه مرگ را ایم پیر و جوان به گیتی نماند کسی جاودان. تمامت دل بر مرگ خوش کردند و ترک خویش گفته به نوبت پنجاه پنجاه بیرون می آمدند و به طعان و ضراب تنها کباب می کردند و تا از ایشان یک نفس نفس می زد مکاوحت می نمودند بر این موجب از لشکر مغول بسیار کشته شد و بر این جمله تا مدت یکماه و نیم مکاشفت قایم بود و محاربت دایم تا غایر با دو کس بماند و بر قرارمجالدت می کرد و پشت نمی نمود و روی نمی تافت و لشکر مغول در حصار رفتند و او را بر بام پیچیدند و او با این دو یار دست به بند نمیداد و چون فرمان چنان بود که او را دستگیر کنند و در جنگ نکشند رعایت فرمان را بر قتل او اقدام نمی نمودند و یاران او نیز درجۀ شهادت یافتند و سلاح نماند بعد از آن کنیزکان از دیوار سرای خشت بدو میدادند چون خشت نماند گرد بر گرد او فروگرفتند و بعد ما که بسیار حیلتها و حملتها کرد و فراوان مرد بینداخت در دام اسر آوردند و محکم بر بست وبندهای گران برنهاد و حصار و باره را باره کوی یکسان کردند و از آن جا بازگشتند و آنچ از شمشیر بازپس مانده بود از رعایا و ارباب حرف بعضی را به حشر بردندو قومی را جهت حرفت و صناعت. و در آن وقت چون چنگیزخان از بخارا با سمرقند آمده بود متوجه سمرقند شدند و غایر را در کوک سرای کاس فنا چشانیدند و لباس بقا پوشانید. (تاریخ جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 صص 64- 66). مؤلف حبیب السیر آرد: سالکان مسالک نکته دانی و ناظمان مناظم سخنرانی آورده اند که در اواخر ایام دولت سلطان محمد خوارزمشاه فراغت خلایق و امنیت شوراع درجۀ کمال یافته بود و جهت مظنۀ اندک منفعتی تجار به فراغ بال از اقصای دیار مغرب تا انتهای بلاد مشرق آمد و شد می نمودند و چون در آن زمان در اردوی چنگیزخان که بر اکثر قبایل و صحرانشینان مغولستان فرمانفرما شده بود ملبوسات بهای تمام داشت احمد خجندی به اتفاق جمعی از تجار رخوت و اقمشه به اردوی چنگیزخان برد وخان نسبت بدیشان در طریق لطف و احسان سلوک نموده دروقتی که اجازت مراجعت می طلبیدند فرمان داد که هر یک از پسران و امرا دو کس از ملازمان خویش برگزیده سرمایه به ایشان دهند تا به رسم تجارت متوجۀ ایران گردند و حسب الحکم چهار صد و پنجاه مرد مسلمان مجتمع گشته با اموال بیقیاس روان شدند و چنگیزخان سخنان محبت آمیز و کلمات مودت انگیز به سلطان محمد پیغام داد و طالب آن شد که وحشت و بیگانگی به الفت و یگانگی مبدل گردد و چون این جماعت به اترار رسیدند و به خدمت حاکم آنجا نیالجق که غایرخان لقب یافته بود رفتند یکی ازایشان که به وی آشنایی قدیم داشت در اثنای قیل و قال او را نیال جق گفت و این معنی بر خاطر آن کم سعادت گران آمده قاصد مال و جان بازرگانان گشت و ایشان را محبوس گردانید و ایلچی به درگاه خوارزمشاه که از عقبه مراجعت نموده در عراق عجم بود ارسال داشت و پیغام داد که جاسوسان چنگیزخان با اموال فراوان بدین ولایت آمده اند فرمان چیست ؟ خوارزمشاه بی تأمل به قتل آن جماعت حکم فرمود و غایرخان به ریختن خون بیچارگان جسارت کرده یکی از ایشان بگریخت و کیفیت حادثه را به عرض چنگیزخان رسانید و خان به بازخواست این حرکت شنیع قاصدی نزد سلطان محمد ارسال داشته غایرخان را طلب فرمود تا به قصاص رساند خوارزم شاه را چون دولت برگشته بود ایلچی را نیز بکشت و چنگیزخان کشتن ایلچی را هم شنوده آتش غضب او اشتعال یافت و بر زبرپشته رفته و کمراز میان برگشاده سربرهنه کرد و از درگاه پادشاه بی نیاز ظفر و برتری مسألت نمود و بعد از سه شبانه روز آوازی که بر حصول مقصودش مشعر بود شنود، از پشته پایین آمد و به عزم رزم سلطان محمد نهضت فرمود... (حبیب السیر چ خیام طهران ج 2 صص 648-649). و نیز مؤلف حبیب السیر در ج 3 آرد: نقل است که بعد از این واقعه (واقعۀ قتل عام بخارا) یکی از بخارائیان به خراسان رفت شخصی از وی پرسید که حال شما بکجا انجامید جواب داد که ’آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند’. و فی الواقع در کلام فارسی عبارتی مختصرتر از این در بیان آنچه از لشکر مغول در بخارا بوقوع انجامیده بود نتوان یافت، اماجغتای و اوکدای که به فتح اترار مأمور بودند چون بظاهر آن دیار رسیدند غایرخان با آنکه شصت هزار سوار جرّار داشت در شهر متحصن شد و محافظان هشیار بر دروازه ها بنشاند و شاهزادگان مدت پنج ماه آن بلده را محاصره نموده کار محصوران به اضطرار انجامید آنگاه قراجه حاجب که به حکم سلطان محمد خوارزمشاه به کمک غایرخان متعین بود با مغولان ایل شده شبی از دروازۀ صوفی خانه بیرون رفت و همان شب جریک مغول در شهر ریخته غایرخان با بیست هزار کس از شجاعان پناه به حصار برده و روز دیگر جغتای و اوکدای قراجه حاجب را به کفران نعمت خوارزمشاه مخاطب ساخته بکشتند و تمامی مردم اترار را بر صحرا رانده به تیغ تیز بگذرانیدند و آغاز محاصرۀ قلعه نمودند و غایرخان از آن حصار هر روز پنجاه مرد به میدان نبرد میفرستاد تا کشش و کوشش نموده به عزّ شهادت میرسیدند و بر این منوال مدت یک ماه زمان محاصره و محاربه امتداد یافت و در آن ایام بسیاری از کفار بر خاک هلاک افتادندو چون از سپاه غایر زیاده از دو کس نماند مغولان به حصار درآمدند و غایر با آن دو یار پناه به بام برده بر قرار تجلد می نمود و به زخم سنگ و خشت مخالفان را از خود بازمیداشت و چون فرمان چنگیز چنان بود که او را زنده به دست آورند لشکر مغول تیر به طرف او نمی انداختند القصه بعد از آن که آن دو کس نیز کشته شدند مغولان غایرخان را گرفتند و بند کرده قلعه را با زمین یکسان ساختند و غیر از ارباب صناعت تمامی متوطنان آن مکان را بکشتند آنگاه جغتای و اوکدای عازم اردوی اعظم گشتند و در حدود سمرقند غایرخان را گرفته بنظر چنگیزخان رسانیده در کوک سرا او را شربت شهادت چشانیدند. (حبیب السیر چ طهران خیام ج 3 ص 29). مؤلف تاریخ مغول آرد: امیر اترار از جانب خوارزمشاه اینالجق معروف به غایرخان بود که با ترکان خاتون مادر خوارزم شاه خویشی داشت او در مال تجار مغول طمع کرد و ایشان را پیش خوارزمشاه جاسوس قلم داد، خوارزمشاه به قول او اعتماد کرد و جواب داد که مواظب حال ایشان باشد. غایرخان تجار مغول را به استثنای یکنفر که فرار کرد کشت و اموال ایشان را ضبط نمود و آن یک نفر که جان بسلامت برد نزد چنگیزخان رفت وصورت آن واقعۀ هایله را پیش او تقریر نمود. بعد از آن که چنگیزخان از واقعۀ قتل تجار مغول آگاهی یافت یک نفر از مطلعین را که پدرش در خدمت سلطان تکش خوارزم شاه می زیست با دو فرستادۀ تاتار پیش سلطان محمد روانه داشت و پس از اعتراض بر حرکت زشتی که نسبت به تجار مغول شده بود تسلیم غایرخان را خواست ولی سلطان محمد زیر بار قبول این تکلیف نرفت زیرا که بیشتر قشون و غالب رؤسای لشکر او از اقارب غایرخان بودند ودر صورت تسلیم او سلطان نیز که آلت دست ایشان محسوب بود، از میان برداشته میشد بعلاوه ترکان خاتون نیز که در کارها قوی و به قدرت ترکان قنقلی مستظهر بود نمیگذاشت که خوارزمشاه به چنین اقدامی مبادرت ورزد باری خوارزمشاه نه تنها درخواست چنگیز را نپذیرفت بلکه فرستادگان او را هم کشت و با یک حرکت سفیهانه سیل هجوم مغول را به دست خود به طرف ایران و سایر ممالک اسلامی شرق کشاند. (ص 23 و 24). و باز آرد: از بلاد متعلق به خوارزمشاه اول شهری که مورد حملۀ مغول قرار گرفت اترار بود یکی به آن علت که این شهر در جوار بلاد ترک نشین و در سرحد شمال شرقی ممالک خوارزمشاهی قرار داشت. دیگر آنکه غایرخان حکمران آن آتش خشم چنگیز راتحریک کرده او را به کینه خواهی و لشکرکشی برانگیخته بود. (ص 26) و باز آرد: اَینالجق (غایرخان) به عللی که میدانیم چون به هیچ وجه نمیتوانست در مقابل چنگیزیان سرتسلیم پیش آورد تصمیم گرفت تا آخرین سرحد امکان در مقابل مغول مقاومت کند بهمین جهت با لشکریانی که خوارزمشاه به او داده بود به دفاع مشغول شد و خوارزمشاه یکی از امرای خود یعنی قراجۀ خاص را نیز با 10000 نفر سپاهی دیگر به کمک او فرستاد. قراجۀ خاص چون تاب مقاومت و دفع لشکریان چنگیز را در خود و اینالجق نمیدید او را به تسلیم به مغول دعوت نمود ولی اینالجق قبول این دعوت را خیانت شمرده زیر بار تکلیف او نرفت و بیشتر از پیشتردر دفاع از حصار اترار و انجام خدمت به پادشاه متبوع خود خوارزمشاه مجاهدت گردید. قراجۀ خاص بالاخره ازیکی از دروازه های شهر خارج شده با لشکریان همراه به اتباع چنگیز پیوست. ولی جغتای و اوکدای پس از تحقیقاتی چند او را به جرم خیانتی که به ولی نعمت خود خوارزمشاه نموده بود با جمع یارانش کشتند و از همان دروازه ای که او خارج شده بود به اترار ریختند. اینالجق با سپاهیان خود به حصار شهر پناهنده شد و هر روز لشکریان او عده ای بخارج حصار می آمدند و مردانه بر لشکر مغول میزدند و پس از کشتن جماعتی بخاک هلاک می افتادند و این ترتیب تا یک ماه دوام داشت. آخر کار اینالجق با دو تن از یاران خود ماند و ناچار به بامی پناه بردو با خشت پاره هایی که کنیزکان از دیوار می کندند و به او میدادند از خود دفاع می نمود تا بالاخره به چنگ تاتار افتاد و جغتای و اوکدای آن مرد دلیر را کشتند. (تاریخ مغول تألیف عباس اقبال چ طهران صص 32-33). ورجوع به فیه مافیه ص 284 و تاریخ مغول ص 99 و اینالجق شود
پسر گون خان پسر اغزخان پسر قراخان اولین خان مشرق است، در زمان پادشاهی خاندان سیمجور آنها بسرزمین کنونی کوچانده شدند، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 138)
پسر گون خان پسر اغزخان پسر قراخان اولین خان مشرق است، در زمان پادشاهی خاندان سیمجور آنها بسرزمین کنونی کوچانده شدند، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 138)
نام یکی از امراء و فرماندهان لشکر هند در عصر محمود نبیرۀ فیروزشاه از سلسلۀ تغلقیه. (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 269). وی با امیر تیمور گورکان مصاف داد و در آن مصاف میسرۀ لشکر هند با طغاخان و میر علی موجه ای بود و پس از مقابلۀ دو لشکر امیرزاده پیرمحمد از برانغار لشکر تیموری بر جرانغار مخالفان تاخته شمشیر به فیل سواری طغای خان رسانید، و وی را که در برابرش بود منهزم گردانید، تقریباً در حدود سال 795 هجری قمری (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 154) یکی از امراء ترکستان به روزگار محمود غزنوی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 85). در تعلیقات آخر تاریخ بیهقی چ فیاض ص 695 آمده است: این شخص برادر علی تگین است که در ص 526 (در چ ادیب ص 536) طغان با نون آمده است. حذف نون آخر در مورد بعضی اسمهای ترکی در سکه ها دیده میشود، مثل یغان که در سکه ها یغاست. (ترکستان بارتلد ص 284). رجوع به تعلیقات بر تاریخ بیهقی چ فیاض ص 695 و رجوع به طغان بن علی شود
نام یکی از امراء و فرماندهان لشکر هند در عصر محمود نبیرۀ فیروزشاه از سلسلۀ تغلقیه. (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 269). وی با امیر تیمور گورکان مصاف داد و در آن مصاف میسرۀ لشکر هند با طغاخان و میر علی موجه ای بود و پس از مقابلۀ دو لشکر امیرزاده پیرمحمد از برانغار لشکر تیموری بر جرانغار مخالفان تاخته شمشیر به فیل سواری طغای خان رسانید، و وی را که در برابرش بود منهزم گردانید، تقریباً در حدود سال 795 هجری قمری (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 154) یکی از امراء ترکستان به روزگار محمود غزنوی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 85). در تعلیقات آخر تاریخ بیهقی چ فیاض ص 695 آمده است: این شخص برادر علی تگین است که در ص 526 (در چ ادیب ص 536) طغان با نون آمده است. حذف نون آخر در مورد بعضی اسمهای ترکی در سکه ها دیده میشود، مثل یغان که در سکه ها یغاست. (ترکستان بارتلد ص 284). رجوع به تعلیقات بر تاریخ بیهقی چ فیاض ص 695 و رجوع به طغان بن علی شود